دلتنگي باران

ساخت وبلاگ

خواستم شعري به نقل از ديگران بگويم ....

اما هركسي آن شعرها را براي پدر خودش سروده ....

منم براي پدر خودم خواهم نوشت از زبان باران....  

اما دندانك دلتنگي را همچنان بر دلتنگي هايم مي فشارم .... 

باشد كه فقط تو و خدايم .... 

گره گشاي دلتنگي هايم باشيد... 

هميشه دوستت دارم و به يادت هستم هميشه و هميشه 

باران دختر كوچولوي دلتنگ تو ... 

اينم چانشي دلتنگي هايم  

ما بابا نداریم ، راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی است وسط یک آرامستان که بالاش نوشته شادروان و پایینترش با خطی خوش ، پدری مهربان و همسری فداکار ، عکسش را هم تراشیده اند با ان گونه ها ی توو رفته و موهایی که سفید شده بود !

ما بابا نداریم ، نه که از اولش نداشتیم ، نه که به خوابمان نمی آید ،مدتها پیش خدا ویرش گرفت که امتحانمان کند ، که اشک مان را ببیند و ترس و بی پناهی مارا ، که دنیا زمستان شود و تا جان دارد باران شور ببارد بروی لبهایمان.

ما بابا نداریم اما راستش را بخواهید عکس باباهای شمارا یواشکی نگاه میکنیم ، یواشکی دوستش داریم، دست خودمان که نیست یکدفعه ای هق میزنیم زیر گریه!

ما بابا نداریم هرسال ، روز پدر که میشود نمی دانیم باید به کجا پناه ببریم ، سرمان را توی کدام سوراخ فرو کنیم که معلوم نشود غصه داریم ، حسودیم ، که یواشکی بابای شمارا دوست داریم .

راستی رفیق جان مهربان من آنوقت که صورت بابایت را میبوسی ، آن وقت که ریش های تیغ تیغی اش میرود توی لبهایت ، آن وقتی که جوری فشارت میدهد که نفست تنگ میشود ، لطفا ، لطفا ، لطفا ، یک لحظه بیشتر توی آغوشش بمان ، یک لحظه بیشتر جای همه ما ، همه ما بچه هایی که بابا نداریم .... 

تقديم به تمام دخترهاي بابايي ....

همسفر باران ...
ما را در سایت همسفر باران دنبال می کنید

برچسب : دلتنگی باران,دلتنگي باران,دلتنگی بارانا برای مادرش,باران دلتنگی,facebook باران دلتنگی,دلتنگ باران,باران دلتنگی هایم,دلتنگ باران ارغوانی,شعر دلتنگی باران,دلتنگی های بارانی, نویسنده : hamsafarebarana بازدید : 276 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 19:15