همسفر باران

متن مرتبط با «به حباب نگران لب يك رود قسم» در سایت همسفر باران نوشته شده است

سلام بهار

  •       باز هم آمدی    مثل همیشه سبز      ولی با چشم تر آمدی     آسمانت بارانیست      حس می کنم گلبرگهای نسترنت         پر از شبنم تنهایی ست    بله  بهار  منتظرت بودم که بیایی        میدانستم با بغض میایی      بهار سرم را بر شانه سبزت میگذارم             همراه با صدای بارانت             برایت از دلم میگویم      چه دلی ست این دل من؟         دلم را شکسته اند..           دلی را شکسته اند که حرمت نمیش,سلام,بهار ...ادامه مطلب

  • سلام بهار

  •       باز هم آمدی    مثل همیشه سبز     ولی با چشم تر آمدی     آسمانت بارانیست      حس می کنم گلبرگهای نسترنت         پر از شبنم تنهایی ست    بله  بهار  منتظرت بودم که بیایی        میدانستم با بغض میایی      بهار سرم را بر شانه سبزت میگذارم             همراه با صدای بارانت             برایت از دلم میگویم      چه دلی ست این دل من؟         دلم را شکسته اند..           دلی را شکسته اند که حرمت نمیشکند!       چشمم را گریانده اند....         چشمی را گریاندند که نگاهش به طلوع خورشید است        صداقتم را به مسخره گرفتند        حمایتم را چزاندن...رفاقتم راسوزاندن      بهار...میدانم تو هم غمگین آمدی    ,سلام,بهار ...ادامه مطلب

  • تقدیم به آشنای دورم ....

  • حرفها دارم... با تو ای مرغی که میخوانی نهان از چشم و زمان را با صدایت می گشایی! چه تو را دردی است... کز نهان خلوت خود میزنی آوا و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟ در کجا هستی نهان ای مرغ! زیر تور سبزه های تر یا درون شاخه های شوق؟ می پری از روی چشم سبز یک مرداب یا که می شویی کنار چشمه ادراک بال و پر؟ هرکجا هستی ،بگو با من روی جاده نقش پایی نیست از دشمن آفتابی شو! رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر  مار برق از لانه اش بیرون نمی آید و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا  روز خاموش است ،آرام است  از چه دیگر می کنی پروا؟ سهراب سپهری میدانی چقدر دلتنگ بودم!!!!!!! ....      , ...ادامه مطلب

  • به حباب نگران لب يك رود قسم

  • نه تو می مانینه اندوه و نه ، هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند  لحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزنه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینهنه آیینه به تو ، خیره شده است تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آیینه دنیا ، ک,به حباب نگران لب يك رود قسم,به حباب نگران لب يک رود قسم,به حباب نگران لب یک رود قسم کیوان شاهبداغی,به حباب نگران لب یک رود قسم شعر,به حباب نگران لب یک رود قسم از کیست,شعر به حباب نگران لب یک رود قسم سهراب سپهری,شعر سهراب به حباب نگران لب یک رود قسم,شاعر شعر به حباب نگران لب یک رود قسم,متن کامل شعر به حباب نگران لب یک رود قسم,متن شعر به حباب نگران لب یک رود قسم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها