اين شعر شده زمزمه اين روزهاي دلتنگيم ... اشک رازيست لبخند رازیست عشق رازيست اشکِ آن شب لبخندِ عشقام بود... قصه نيستم که بگويی نغمه نيستم که بخوانی صدا نيستم که بشنوی يا چيزی چنان که ببينی يا چيزی چنان که بدانی... من دردِ مشترکام مرا فرياد کن. درخت با جنگل سخنمیگويد علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخنمیگويم نامات را به من بگو دستات را به من بده حرفات را به من بگو قلبات را به من بده من ريشههایِ تو را دريافتهام با لبانات برایِ همه لبها سخن گفتهام و دستهایات با دستانِ من آشناست. در خلوتِ روشن با تو گريستهام,دلتنگی من,دلتنگی من برای تو,دلتنگی من تمام نمی شود,دلتنگي من,دلتنگی من کمتر نمیشه,دلتنگی,دلتنگی من با همیشه فرق داره,دلتنگی منزوی,دلتنگی من برای عشقم,دلتنگی من شعر ...ادامه مطلب
خواستم شعري به نقل از ديگران بگويم ....اما هركسي آن شعرها را براي پدر خودش سروده ....منم براي پدر خودم خواهم نوشت از زبان باران.... اما دندانك دلتنگي را همچنان بر دلتنگي هايم مي فشارم .... باشد كه فقط تو و خدايم .... گره گشاي دلتنگي هايم باشيد... هميشه دوستت دارم و به يادت هستم هميشه و هميشه باران دختر كوچولوي دلتنگ تو ... اينم چانشي دلتنگي هايم ما بابا نداریم ، راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی است وسط یک آرامستان که بالاش نوشته شادروان و پایینترش با خطی خوش ، پدری مهربان و همسری فداکار ، عکسش را هم تراشیده اند با ان گونه ها ی توو رفته و موهایی که سفی,دلتنگی باران,دلتنگي باران,دلتنگی بارانا برای مادرش,باران دلتنگی,facebook باران دلتنگی,دلتنگ باران,باران دلتنگی هایم,دلتنگ باران ارغوانی,شعر دلتنگی باران,دلتنگی های بارانی ...ادامه مطلب